سوال این است که چگونه کار دولت مصدق به اینجا رسید؟ مصدق نه تودهای بود و نه آنقدرها که غربیها تبلیغ کردهاند، رابطه خوبی با شوروی و حزب توده داشت. چرا آمریکاییها بهناگاه تصمیم گرفتند که او باید برود در حالی که از حمایت مردمی هم اگرچه نه به اندازه ۳۰ تیر، اما در حدی قابل قبول برخوردار بود.
تاکنون در خصوص کودتای ۲۸ مرداد و دوران ملی شدن صنعت نفت ایران سخن بسیار گفته شده است تا جایی که بعضی جزئیات، جلوی نگاه کلاننگر را گرفته است. دقیقا چه شد که کار مصدق به اینجا رسید؟
* اعتماد مصدق به آمریکا به تهدیدات هندرسون انجامید
نفت ایران در شرایطی ملی شد که نظام بینالمللی کاملا دوقطبی شده بود و ایالات متحده بهعنوان نماینده نظام سرمایهداری در برابر اتحاد شوروی بهعنوان نماینده بلوک کمونیسم صفآرایی کرده بود. در عرصه منطقهای نیز، با گذشت چند سال از جنگ دوم جهانی، بریتانیا در حال از دست دادن جایگاه خود در عرصه خاورمیانه و خلیج فارس بود.
ایالات متحده نفت عربستان سعودی را تقریبا تصاحب کرده بود و بدش نمیآمد که دست بریتانیا از منابع نفت ایران کوتاه شود، اما مشروط به آنکه خود جایگزین بریتانیا در کنترل منابع نفتی ایران شود و محمد مصدق کسی نبود که نفت را از بریتانیا گرفته و تقدیم ایالات متحده کند.
بزرگترین اشتباه مصدق اگر در عرصه داخلی فاصله گرفتن از حماسهسازان ۳۰ تیر بود، در عرصه بینالمللی ناتوانی از شناخت نیات اصلی ایالات متحده بود. نخستوزیر وقت ایران با تصور اینکه آمریکاییها چون در ایران سابقه منفی ندارند، میتوان به آنها اعتماد کرد، عملا شرایط را برای ورود ایالات متحده به ایران آماده و خود مقدمات سقوط دولت خود را فراهم کرد.
مصدق میخواست با کمک آمریکاییها تحریمهای بینالمللی سخت آن دوران را دور بزند و آنها را لغو کند. «نخستوزیر از تلاشهای خستگیناپذیر خود برای ترغیب رئیسجمهور جدید آمریکا [ژنرال آیزنهاور] برای کمک به ایران برای برطرفکردن تحریم نفتی ایران توسط انگلستان، دست برنداشت. مصدق پیامهایی برای آیزنهاور پس از پیروزیاش در انتخابات ریاستجمهوری و پس از رفتن به کاخ سفید فرستاد. مصدق در پیام ۲۸ مه ۱۹۵۳ [۷ خرداد ۱۳۳۲، کمتر از ۳ ماه قبل از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد] خود به آیزنهاور نوشت: ملت ایران امیدوار است که با کمک و مساعدت حکومت آمریکا موانع بهوجود آمده در کار فروش نفت ایران برطرف گردیده و چنانچه حکومت آمریکا قادر نیست چنین موانعی را مرتفع سازد، میتواند کمکهای اقتصادی را در اختیار ایران قرار دهد تا این کشور بتواند سایر منابع طبیعی خود را مورد بهرهبرداری قرار دهد. ایران، سوای نفت، منابع طبیعی دیگری نیز دارد که بهرهبرداری از آنها به حل مشکلات آن کمک مینماید، لکن تحقق این منظور بدون کمک اقتصادی خارجی مقدور نیست. در خاتمه، توجه مساعد و مثبت آن جناب را به وضعیت خطرناک کنونی ایران جلب نموده و اطمینان دارم که جنابعالی نسبت به کلیه نکات این پیام توجه لازم مبذول خواهید داشت.» (سپهر ذبیح: ۱۵۴)
این نامه کاملا بیانگر آن است که مصدق میخواست با اعتماد به واشنگتن، مشکلات ناشی از ملی شدن صنعت نفت را حل کند در حالی که ایالات متحده با روی خوش نشان دادن بدوی به دولت ملی ایران، تنها بهدنبال جایگزین شدن در صنایع نفت ایران بود. آنان قادر بودند بریتانیا را ساکت کنند اما تنها در صورتی که منافعشان برآورده شود و مصدق این منافع را برآورده نمیکرد.
* آمریکا و کودتاهای ضد کمونیستی
در دوران جنگ سرد، «کمونیسم» بهانه خوبی برای کودتا علیه دولتهای مستقل بود. چنان چهره غریبی از کمونیسم در افکار عمومی ساخته شده بود، که دنیای غرب ترجیح میداد حکومتهای مردمی با کودتا سرنگون شوند تا اینکه به دام مسکو بیفتند. دهها مورد کودتا از این نوع در آمریکایی لاتین ثبت شده است که ۲۲ مورد از آنها در اکوادور انجام شده است.
آنچه پس از این کودتا مطرح شد این بود که سیا بهخاطر کمونیست نشدن ایران علیه این کشور کودتا کرده است. بسیاری از نیروهای داخلی هم که با این کودتا همراه شدند، تحت همین تبلیغات با کودتا همراه شدند که نمونه بارز آنها مرحوم «طیب حاجرضایی» بود.
با این حال چنین چیزی واقعیت ندارد. اگر مصدق میخواست به دامان شوروی پناه ببرد، طبعا از حمایت روسها هم در برابر کودتا برخوردار میشد و با توجه به هممرز بودن ایران و شوروی، روسها میتوانستند جلوی این کودتا را بگیرند. علاوه بر آن، روشن است که مصدق دستورات لازم برای حفاظت از آمریکاییها در ایران را صادر کرده بود. مصدق حتی در ساعات آخر شب ۲۷ مرداد نیز به سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش دستور داد که به حفظ نظم و امنیت در اطراف سفارت آمریکا بپردازد. (سپهر ذبیح: ۱۷۷)
از سوی دیگر، مصدق شناخت خوبی از جامعه ایران داشت و میدانست که جامعهای با اکثریت مسلمان و باورمند به انگارههای دینی، کمونیستشدنی نیست. حزب توده در ایران تنها بین برخی طبقات خاص برای مدتی کوتاه موفق به کادرسازی شد و هرگز نتوانست بهنفوذ ملی دست پیدا کند.
* بلایی که آمریکاییها بر سر حکومت مصدق آوردند
اقدامات سیا در ایران در تابستان ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ شمسی) تحت عنوان عملیات «تیپی آژاکس» شناخته میشد. گزارش رسمی سیا در خصوص این عملیات در سال ۱۹۵۴ توسط «دکتر دونالد ویلبر» به رشته تحریر درآمد و پس از آنکه در سال ۲۰۰۰ بهدست روزنامه نیویورکتایمز افتاد و افشا شد، برای تحقیقات بیشتر در اختیار محققین قرار گرفت. از آنجا که این گزارش برای استفاده داخلی سیا نوشته شده بود، دلیلی ندارد که فکر کنیم از دقت کافی برخوردار نبوده است. این گزارش روشن میکند که ایالات متحده از طریق ارتباطات خود شاه را تحت تاثیر قرار داده تا دو فرمان را امضا کند، فرمان عزل مصدق و فرمان نصب زاهدی به نخستوزیری. (Wilber: pp. ۳۶-۳۸) همچنین با خواندن این گزارش مشخص میشود که سیا تمام اقدامات حول و حوش سرنگونی مصدق را مدیریت کرده است.
سیا، تحت کد عملیاتی TPBEDAMN با بودجه سالانه ۵۰۰ هزار تا یک میلیون دلار، از اواخر دهه ۱۹۴۰ میلادی اقدام به استخدام تعدادی سازماندهنده برای حمله به تظاهرات حزب توده در ایران کرده بود. پیش از کودتای ۲۸ مرداد، بودجهای در اختیار سیا قرار گرفت تا علیه مصدق، دشمنی و بی اعتمادی داخلی ایجاد کرده و آن را توسعه دهد.... بر اساس این طرح قرار بود حتی برای ایجاد اختلاف در جبهه ملی هم هزینه شود و حتی برای خرید برخی از اعضای مجلس وقت نیز بودجه پیشبینی شده بود. ارتش به حمایت از شاه تشویق میشد و سیا گروههایی را ایجاد کرد که خود را بهجای اعضای حزب توده جا بزنند و در تهران وحشت ایجاد کنند. برخی از اعضای حزب توده هم حتی با کودتا همراه شدند و به نیروهای جعلی مزبور پیوستند. در روز ۱۹ اوت ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۳۲)، این سیا بود که تظاهرات ضد مصدق و بهنفع شاه را سازماندهی کرد و اطمینان حاصل کرد که رادیو تهران به تصرف درآمده است. بعدازظهر همان روز، دولت مصدق سرنگون شد. (Gasiorowski: pp. ۲۳۶-۲۵۶)
در ماه مارس ۲۰۰۰، «مادلین آلبرایت»، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده به صراحت اعلام کرد که «در سال ۱۹۵۳، ایالات متحده نقشی مهم در بیرون راندن نخستوزیر مردمی ایران، محمد مصدق داشت.» (Sanger: ۲۰۰۰.) همچنین باراک اوباما هم در سخنرانی مشهور خود در قاهره، اظهار داشت که در میانه جنگ سرد، ایالات متحده در سرنگونی دولت دموکراتیک ایران نقش داشت.
سپهر ذبیح نقش آمریکا را در سرنگونی مصدق چنین خلاصه کرده است:
«۱ - پاسخ آیزنهاور (رئیسجمهور وقت آمریکا) به پیام ۲۸ مه ۱۹۵۳ (۷ خرداد ۱۳۳۲) دکتر مصدق پس از یک ماه تاخیر داده شد و آیزنهاور با درخواست مصدق برای پرداخت کمکهای اقتصادی به ایران مخالفت کرد.
۲- در دهم اوت ۱۹۵۳ (۱۸ مرداد ۱۳۳۲)، «آلن دالس»، رئیس سیا و لوی هندرسن (سفیر آمریکا در ایران) و خواهر دوقلوی شاه (اشرف پهلوی) همگی آنها در یک نقطه دورافتاده سوییس با یکدیگر دیدار کردند. اشرف پهلوی چند هفته پیش از این دیدار بر اثر پافشاری دکتر مصدق ناگزیر به ترک تهران شده بود.
۳- در همین زمان «سرتیپ شوارتسکف» وارد تهران شد تا با دوستان قدیمی خود تجدید دیدار نماید. وی در سالهای ۱۹۴۲- ۱۹۴۸ ماموریت تجدید سازمان ژاندارمری ایران را به عهده داشت. دوستی او با شاه و امرای ارتش نظیر سرلشکر زاهدی و سرلشکر حسن ارفع و نیز دیدار کوتاه وی با شاه در رامسر عواملی بودند تا او را دستاندرکار رویدادهای ایران در روزهای ۲۴ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بدانند.
۴- ارتشیهای طرفدار شاه با به کار گرفتن روش استراتژیک و لجستیکی ارتش آمریکا توانستند واحدهای نظامی طرفدار مصدق را در غروب ۲۸ مرداد از پای درآوردند.
۵- شرکت مخالفان مصدق در کودتا، نظامی یا غیرنظامی، به دستور سیا صورت گرفت. سیا دستور داده بود که مبادرت به تجمع گروههایی از مردم بنمایند که به خاطر حفظ آزادی خود آماده پذیرش خطر هستند.
۶- مسئول عملیات سیا در این حوادث «کرمیت روزولت» بود. اقدامات سازمان سیا نظیر پول دادن به طرفداران شاه برای حرکت به سوی خانه مصدق بر اساس دستور کرمیت روزولت صورت گرفت.» (سپهر ذبیح: ۱۸۲)
* آیا با چنین سابقهای اعتماد به ایالات متحده عاقلانه است؟
این نتیجه اعتماد مصدق به ایالات متحده بود. درست در همان روزهایی که دکتر مصدق تصور میکرد آیزنهاور قرار است به ایران در پایان دادن به تحریمها کمک کند، مقامات آمریکایی در حال برنامهریزی برای سرنگونی دولت او بودند و حتی تبلیغات لازم را برای کمونیست جلوه دادن او آغاز کرده بودند.
تازه این در شرایطی بود که در آمریکا آیزنهاوری بر سر کار بود که در جریان جنگ ۱۹۵۶ کانال سوئز جرات آن را داشت که از اسرائیل حمایت نکند، نه اوبامایی که روشن است دل و جراتش به اندازه آن کهنهسرباز جنگ دوم جهانی نیست و بهراحتی تسلیم منافع اسرائیل میشود. آن زمان هنوز لابی اسرائیل اینقدر در آمریکا ذینفوذ نشده بود و ایران هم به ضدیت با اسرائیل شناخته نمیشد هرچند که مصدق هم دفتر نمایندگی ایران در فلسطین اشغالی را تعطیل کرد.
شاید مصدق هنوز تجربهای از رفتارهای آمریکا نداشت و جهل او نسبت به سیاستهای واشنگتن توجیهپذیر بود اما ایران امروز پروندهای سنگین از دشمنیهای آمریکا بر روی میز دارد.
آمریکا برای پایان دادن به هیچ تحریمی علیه ایران، نمیتواند مورد اعتماد قرار گیرد، همانطور که در دوران مصدق نتوانست مورد اعتماد باشد. مطالعه تاریخ دوران مصدق، همواره برای تصمیمسازان و تصمیمگیران عرصه سیاست خارجی ایران، درسهای بسیار دربر دارد.
منابع:
۱- سپهر ذبیح، ایران در دوره دکتر مصدق، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات عطائی، تهران: ۱۳۸۱
۲- Wilber, Donald N. ۱۹۵۴, Overthrow of Premier Mosaddeq of Iran: November ۱۹۵۲-August ۱۹۵۳ Central Intelligence Agency, March. Available on line via the following link: http://www.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB۲۸/, (Accessed ۱۶ January, ۲۰۱۰.)
۳- Gasiorowski, Mark J. ۲۰۰۴, "The ۱۹۵۳ Coup d’État Against Mosaddeq,” in Mohammad Mosaddeq and the ۱۹۵۳ Coup in Iran, edited by Mark J. Gasiorowski and Malcom Byrne, New York: Syracuse University Press
۴- Sanger, David E. ۲۰۰۰, "U.S. Ending a Few of the Sanctions Imposed on Iran,” The New York Times
نظرات شما عزیزان:
|